سکوت
سکوت همیشه معنی سکوت را ندارد
گاهی سکوت یعنی
س : ساعت های
ک : کسری
و : وجود
ت : تو !
سکوت همیشه معنی سکوت را ندارد
گاهی سکوت یعنی
س : ساعت های
ک : کسری
و : وجود
ت : تو !
اگر سراغمو گرفت، بگین نشونه ای نذاشت . . . .
بگین از اینجا رفته و، چاره ی دیگه ای نداشت . . . .
اگر سراغمو گرفت، این نامه رو بهش بدین . . . .
بگین که جا گذاشته بود، پرسید کجا. . . هیچی نگین . . . .
اگر باز هم پرسید ازم، اگر نکرد اشکهاشو پاک . . . .
چاره ای نیست، بهش بگین . . . .
فلانی رفته زیر خاک . . . .
اد باش ...
نه یک روز , هزاران سال
بگذار آوازه ی شاد بودنت چنان در شهر بپیچد
که روسیاه شوند آنان که
بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند ♥!
چـــرا دوستت دارم ؟
از گلوله نمی پـــرسند از کجا آمده ؛
معذرت هم نمـــی خواهند !
از من نپـــرس چرا دوستت دارم ...
نه من مــــی دانم ؛
نه ...
تــــــو !!
از ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : چه کسی ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ خندید و ﮔﻔﺖ: \"ﻋﺸﻘﻢ\" ﺭﺍ...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : \"ﻋﺸﻘﺖ\" ﮐﯿﺴﺖ ؟؟ ﮔﻔﺖ : \"ﻋﺸﻘﯽ\" ﻧﺪﺍﺭﻡ !!
ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ \"ﻋﺸﻘﺖ\" ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ کارها ﮐﻨﯽ....؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ...، خیانت نمیکنم...
دور نمیزنم.... وعده سر خرمن نمیدهم...دروغ نمیگویم..خیانت نمیکنم....
و ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ، ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ، ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻤﺶ...
ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ، ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ..
برایش فداکاری خواهم کرد..ناراحت و نگرانش نمیکنم...
غمخوارش میشوم...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ولی ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...، ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ..،
اﮔﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﮐﺮﺩ ، ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺑﻮﺩ..اگر ترکت کرد ﭼﻪ...؟
داره بارون میاد آروم
منو بارون با هم خوبیم
روی برگای پاییزی
داریم احساسو می کوبیم
داره بارون میاد آروم
زمین خیسو هوا سرده
دیگه برگی که افتاده
به شاخه بر نمی گرده ... بر نمی گرده ... بر نمی گرده
اونکه رفته
برنمی گرده ...بر نمی گرده..بر نمی گرده
داره بارون میاد آروم
تو آرومی و من داغون
نمی دونی چقدر سخته
غم دوریت تو این بارون
داره بارون میاد آروم
تو آرومی و من داغون
نمی دونی چقدر سخته
غم دوریت تو این بارون
چه کسی میگوید که گرانی شده است؟
دوره ی ارزانیست...
دل ربودن ارزان...
دل شکستن ارزان...
آبرو قیمت یک تکه ی نان...
ودروغ از همه چیز ارزان تر...
قیمت عشق چقدر کم شده است...
کمتر از آب روان...
وچه تخفیف بزرگی خوردست...
قیمت هر انسان.
آدمی بوی مرگ را که می شنود صمیمی می شود
بر بستر احتضار هر کسی "خودش" است .وحشت مرگ او را چنان سراسیمه می سازد که مجال تظاهر نمی ماند
حادثه چنان بزرگ است که بزرگان همه کوچک می شوند.
بر لب هامان گذاشتیم سیگارها را
سرد بودند آن اول ها امــا شیرین
کـام میگرفتیم از آن ها و مست بـودیم
امـا افسوس که تقدیر چیز دیگری میخواست
سـیـگارهامان میسوختند و خاکستر میشدند
گــرم شــده بـــودند امــا تــــلخ
تو,ته سیگارت را زیر پا له کردی و رفتی به دنبال نخی دیگر
امــا من سالهاست که آن ته سیگار را میکشم
من زاده شدم به عشق مادر
چه حـرف
بی ربـطیست
کـــه مــرد
گریـــه نمــی کند !
گاهـــی آنقدر بغــــض داری ...
کـــه فقـــط
بایــد مـــرد بــاشـی
تـا بتوانی گریـــه کنـــی
سنگین کام میگیری مرد!
در این سرمای خیابان به یاد
کدام نارفیق دود میکنی
لحظه ، لحظه خاطراتت را...؟
ایـטּ چشـــمهاے بے تو را
بـہ ڪجاے ایـטּ شهـــر بـבوزҐ ؛
ڪـہ
هنــــوز
نرفتــــــہ باشــــے ؟ ...
دلت تنگ یک نفر که باشد !
تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد ؛
و لحظه ای فراموشش کنی ،
فایده ندارد .... دلت تنگ است ،
عشـــღـق یعنی:
بعـــــد از یه دعــــوای مفصـــل،
از روی لــــجبازی،
گوشــــی رو بذاری رو ســـایلنت و بری زیر پـــتو بعــد
هر چـــند دقیقه یه بار یواشــღـکی گوشه ی پتـــو رو بزنی کـــنار
و زل بزنیبه سقـــف تا ببینـــی....
نـــوری از گوشـــی افـــتاده روی سقـــف....یا......نــه....!!!
تـــــوو دلت بگــی ازت عصـــبانیم خــیلی بــدی
امـــــا...
لعنتــــღــی عاشقــღـتم
ایــــن دنیــــــــا ...
پـُــــــــر از آدمهایــــی اســــت کــــه ,
یکــــی را دوســ❤ـــت دارنــــد ...
امــــــــا ...
بــــا شخــــصِِِ دیگــــری زندگــــی می کننــــد .............!
شــــــــک نکــــن ...!
" آینــــده ای " خواهـــم ساخت که ,
" گذشتــــه ام " جلویــــش زانـُــــــو بزنــــد ...!
قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!
برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود ,
آنـــقـــدر خوشبــ♥ـخت می کنــــم کـــــه ,
به هـــر روزی که جــای " او " نیـستـی به خودت " لعنـــت " بفـــرستـی...!
نــــوشـــــتم " قـــــم حــــا "
همـــــه بــــهـــم خنــــدیـدنـــد!!
گــــریــســـــتم
گفـــــتم بـــــه "غــــم هــــا " یــــم نخنــــدیـــد ،
کــــه هـــــــر جــــــــور بنــــویسم
درد دارد!!!
ازآخـــــــر بـــــه اول بخـــــوان تــــــا
مــــــــنِ ایـــــن روزهـــــــــا را بشنــــــــاســــــی!!!
گاهی باید فقط ؛
سیگاری بگذاری روی لب هایت
یقه های پالتو ات را بدهی بالا
دستهایت را بکنی در جیبت و
بروی
در طــــــــول یک سیــــــــــگار. . .
رویـــــــای یک دیـــــــدار . . .
اینجـــــــا سکـــــــوت محـــض . . .
دلتـــــنگی بسـیــــــــآر. . .
بــٌهـــت و فــــراموشـــــــــی. . .
... فــکـــر هـم آغــــــــوشی . . .
خــــــآکستـــر و تـــکرار. . .
در طــــول یک سیـــــــــگار. . .
بادلم و با احساسم کردند
و مرا در دور دست خودم رها گذاشتند
اما از آنها سپاسگذارم که یادم دادند:
چطور زندگی کردن را
حتی اگر بهترین ها را از دست بدهم ،
این زندگیست که، بهترینهای دیگر را برایم میسازد ...
یادم دادند:
آنرا،بخواهم که به التمـــاس آلوده نباشد ...
حتی زندگی
پروردگـــارا
به من بیاموز در طول عمرم
آهی نکشم برای کسانیکه دلـــم را شکستند
دلگیرم
از دنیآ و روزگآرش
از بی کسی هآ و سکوت هآ!
این منم که اینگونه خسته ام
منی که همیشه خوب بودم و خندآن
منی که خنده هآیم مثآلی بود به مثآل ضرب المثل!
نمی توآنی بفهمی و البته عجیب هم نیست برآیم!
چون “تـو”، “من” نیستی!
پس لطفا قضآوتم نکن…
پشت چراغ قرمز
پسرکی با چشمان معصوم و دستانی کوچک گفت :
چسب زخم نمی خواهید ؟
پنج تا ُ صد تومن
آهی کشیدم و با خود گفتم :
تمام چسب زخمهایت را هم که بخرم
نه زخمهای من خوب می شود
نه زخمهای تو ...
این بـار مـن مانـده ام
و تنهایی
و عـشـق
و جـنـون
و بـن بـسـت . . .
اینجا کسی در خلوت خودش
آهسته پیر می شود ...
وقتی سگها در بیابان از گرگها رشوه می گیرند
و مترسکها در مزارع با کلاغها تبانی می کنند
دیگر از وفای آدم ها انتظاری نیست
شاید میان این همه نامردی باید شیطان را بپرستیم که دروغ نگفت
جهنم را به جان خرید
ولی تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد
تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند
گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق بر تن می کنند
و عاشق که شدی
کوچ می کنند....
گاهی سکوت بهترین زبان برای سخن گفتن است.
بهتر از هر کلامی و بهتر هر منطقی
پس سکوت کن تا هرگز شرمنده وجدانت نباشی
بر پیکری بی جان می خزید
و من هنوز هم به آخرین آرامش فکر می کنم
در سقف بی رنگ اتاق.
آه ای مارهای افعی سرخورده...!
باید می گفتم تنهایی سنگ ها
سخت تر از کمینگاهی است
که در دستهای بی رمقِ شب بنا کردید
حالا هرچه می خواهید زهر بریزید
بر پیکری بی جان....
سختـــــــــ استــــــــــ
صبـــور بـــاشـــی...
و در حجـــم ایـــن سکـــوتــــــــ
نفستـــــــ بنـــد نیـــایـــد!
سخت است تورا دیدن و بیگانه گذشتن
دیوانه تو بودن و فرزانه گذشتن
دنبال تو بودن همه جا سایه به سایه
و آنگاه نظر بستن و بیگانه گذشتن
صد سینه سخن گفتن و هیچ نگفتن
خاموش تر از گوش بر افسانه گذشتن
سخت است از آن چشم قشنگ چشم گرفتن
با جام تهی از در میخانه گذشتن
سخت است پس از آن همه شبها وسخنها
نشناختهاز پیش تو جانانه گذشتن
سخت است رها شدن ز تو شمع دل افروز
آهسته و آرامتر از سایه گذشتن